در طول سدههاي گذشته عالمان و انديشمندان اسلامي دربارهي مسألهي تحدّي و اعجاز قرآن پژوهشهايي ارجمند و بررسيهايي ارزشمند انجام داده و دربارهي تعيين وجه يا وجوهي اعجاز قرآن ديدگاههاي مختلفي ابراز داشتهاند.
پرطرفدارترين نظريهها در باب اعجاز قرآن آرايي است كه به جنبههاي ادبي و زباني قرآن برميگردد. مسائلي مانند نظم، اسلوب، فصاحت و بلاغت1. از اينروي بهنظر ميرسد كه جنبههاي اعجاز محتوايي و معارفي قرآن، آنگونه كه شايسته است، بررسي نشده است.پنداري جنبههاي زباني زيبا و شگفت قرآن، عالمان و نويسندگان مسلمان را چندان شيفتهي خود ساخته كه از پرداختن به ديگر وجوه اعجاز بازماندهاند. در عين حال برخي از مفسّران و متكلمان در كنار ديگر وجوه اعجاز از اشتمال قرآن بر علوم و معارف بهعنوان يكي از وجوه اعجاز ياد كردهاند.2
علاّمه شيخ مجتبي قزويني خراساني (1318ـ 1386. هـ.ق) از جمله عالماني است كه بهشكلي گسترده دربارهي اعجاز قرآن سخن گفته است. ايشان به تبع استاد خود ميرزا مهدي اصفهاني (1303ـ 1365. هـ.ق) بر آن است كه وجه تحدّي و اعجاز قرآن، معارف آن است.3 از نظر ايشان علوم و معارف قرآن داراي ويژگيهايي است كه آن را مهمترين وجه اعجاز قرآن ساخته است.
براي شروع بحث دربارهي اعجاز قرآن، توجه به مفاد آيات تحدي ضروري است. بهياد داريم كه در آيات تحدي از همهي مخالفان و معارضان قرآن خواسته شده كه مثل قرآن (اسراء/88) يا ده سوره مانند آن (هود/13) يا سورهاي مانند آن (يونس/38؛ بقره/23) و يا حديثي مثل قرآن (طور/13) بياورند. براساس آيات ياد شده، موضوع تحدّي، آوردن «مثل قرآن» است. اكنون پرسش اساسي اين است كه قرآن چيست تا دانسته شود كه مثل و مانند آن كدام است.
قرآن كريم به تعبير خود از سنخ كلام و گونهاي سخن است.4 سخن داراي دو بخش است: بخش نخست شكل ظاهري كلام است كه در قالب الفاظ و واژگان پديدار ميشود. بخش دوم، معاني و مدلولهايي است كه در دل واژگان و عبارات كلام جاي دارد. اكنون بايد ديد كه از نظر قرآن كريم، كداميك از دو جنبهي لفظ و معناي قرآن داراي اهميت بيشتري است و شايسته است بهعنوان مهمترين وجه اعجاز قرآن بهشمار آيد.
بيگمان مطمئنترين راه براي شناخت حقيقت قرآن، رجوع به متن قرآن و تأمل در توصيفها و تعبيرهاي كتاب آسماني دربارهي خود ميباشد. از جمله توصيفهاي قرآن كريم دربارهي خود، تعابيرِ «هدي للنّاس»(بقره / 185)، «هدي للمتقين»(بقره/2)، «تبيانا لكل شيء» (نحل/ 89)، «فصّلناه علي علم» (اعراف/52)، «حكيم» (يس/42)، «حكمت» (قمر/ 5)، «برهان» (نسا/ 176)، «بصائر»(انعام/ 104؛اعراف/ 203)، «فرقان» (بقره/ 185)، «ذكر» (آلعمران/ 58؛ حجر/ 9)، «شفاء و رحمت»(اسرا/ 82)، «نور» (مائده/ 15)، قابل ذكر است.
تأمل در توصيفها و تعبيرهاي ياد شده و ديگر اوصاف مأثور قرآن نشان ميدهد كه قريب به اتفاق اين اوصاف بيانگر ويژگيها و جنبههاي مربوط به محتوا، مدلول و معناي قرآن است و نه وصف واژگان و عبارات و جنبههاي ادبيـ زباني آيات؛ بهديگر سخن: هدايتگري؛ بيانگر همه چيز بودن؛ حكمتآميز بودن؛ نور و بصائربودن و… ويژگيهاي علوم و معارفي است كه در قالب آيات و سور پديد آمده است. در اين ميان چند وصف انگشتشمار مانند قرآن و كلام، ممكن است ناظر بر جنبههاي لفظي قرآن دانسته شود. اما بايد توجه داشت كه اينگونه اوصاف به هر دو جنبهي لفظ و معنا عنايت دارد. زيرا وصفي مانند قرآن كه بهمعناي خواندن و خواندني است5 به خواندن و تلاوت كردن آيات و سوري كه داراي معانيِ مشخصِ مورد نظر هستند، اطلاق ميشود نه تكرار الفاظ مهمل و بيمعنا؛ از اينروي در اينگونه اوصاف نيز، جنبههاي معنوي قرآن مغفول نمانده است.
بنابر آنچه ياد شد، با در كنار هم قرار دادن آيات تحدي و آيات مربوط به اوصاف حقيقت قرآن، درمييابيم كه هر يك از اين اوصاف و تعابير مورد تحدي قرار گرفته است. بهعبارت ديگر منظور از آوردن مثل قرآن، آوردن مانند آن از حيث هدايتگري، روشنگري، بيانگر همهچيز بودن و… است. و در سخن كوتاه، آوردن كلامي كه حامل معارف هدايتگر و حكمتآميزي همسنگ دانشهاي قرآن باشد.
از سوي ديگر فراگير بودن تحدّي قرآن كه همهي جن و انس، عرب و عجم در كليهي زمانها و مكانها را دربرميگيرد، نه صرفاً سخنوران عرب يا افراد عصر نزول، مستلزم آن است كه بعد علمي و معنايي قرآن مورد تحدّي باشد.6 چرا كه براي انسانهايي كه اساساً با زبان عربي آشنايي ندارند، درخواست پرداختن كلامي به شيوايي و رسايي قرآن، امر معقولي بهنظر نميرسد.
حتي ميتوان گفت كه تأكيد بر جنبههاي زباني قرآن بهعنوان مهمترين وجه اعجاز، فروكاستن از شأن قرآن و آورندهي آن در حد انسانهاي سخنوري مانند امرؤالقيس است. چرا كه هدف از رسالت پيامبر خاتم(ص) و نزول قرآن، عرضهي طرحي نو در حوزهي انديشه و رفتار انساني است. از اينرو هماوردطلبي از حيث معارف هدايتگر با مدّعي متناسب خواهد بود.7
عنايت به واكنش كفار و مشركان در برابر دعوت پيامبر نشان ميدهد كه آنان افزون بر اتهامهايي مانند دروغ، جنون و سحر كه به آن حضرت ميزدند و قرآن را افسانههاي پيشينيان ميخواندند (نحل/24)، طرح اصولي مانند توحيد و معاد را امري شگفت ميپنداشتند (يس/78 ـ 79). اين امر بيانگر آن است كه آنان خود را با تعاليم و حقايق جديدي مواجه ميديدند و شگفتي پيام آسماني قرآن از حيث اين معارف است. البته اين حقايق در قالب متني روشن، زيبا و دلكش پديدار گشته است.8
افزون بر اينها، برخي از آيات تحدّي، يعني آيات سورهي بقره، در سور مدني قرار دارند.9 مخالفان و معارضان قرآن در مدينه، در درجهي نخست، يهوديان بودند كه كتاب آسماني و آيين خود را برتر از قران كريم و دين اسلام دانسته و از پذيرش اسلام تن ميزدند.(بقره / 76 و 99 ـ 89)
اين امر مقتضي است كه تحدّي در برابر آنان، به هدايت و معرفت قرآني باشد. همچنان كه در آيهي زير كه مخاطب مستقيم آن يهوديان (و همه مخالفان و معارضان قرآن هستند) به تحدّي از بُعد هدايتگري تصريح شده است.
فل فأتوا بكتاب من عنداللّه هو أهدي منهما أتّبعه (قصص،28/49)
نويسندهي «بيان الفرقان» به نقل از استاد خود آورده است كه «حديث»بودن قرآن كه در آيات متعدد مطرح شده و در آيه فليأتوا بحديث مثله إن كانوا صادقين (طور، 52/34) موضوع تحدّي قرار گرفته تأكيد بر اين نكته است كه تحدي به علوم و معارفي جديد و غير معهود است كه تفاوت بنيادين با دانشهاي بشر دارد.10
سخنان معصومان دربارهي قرآن نيز مؤيد تحدّي قرآن از جنبهي معرفت و هدايت آن است. اميرمؤمنان(ع)، در توصيف بعثت پيامبر اكرم(ص) تأكيد ميكند كه خداوند آن حضرت را با نور روشنگر، برهان آشكار و راه هويدا و كتاب هدايتگر برانگيخت.11
در سخني ديگر آن حضرت قرآن را نوري كه چراغهايش خاموش نشود، چراغي كه فروزندگيش كاستي نيابد و پرتوي كه روشنايياش تاريكي نگيرد و فرقاني كه برهانش خاموشي نپذيرد، معرفي كرده است.12 در اينگونه احاديث كه به چند نمونه از آن اشاره شد،13 با يادآوري ماهيت علمي و هدايتگري قرآن، بر جاودانگي و شكستناپذيري آن تأكيد شده است. و البته جاودانگي، عزتمندي و شكستناپذيري تنها با بيبديل بودن و معارضهناپذيربودن دانش و هدايت قرآن، امكانپذير است. از اين دسته روايات كه بگذريم در حديث زير تصريح شده كه وجه تحدّي قرآن معارف حكمتآميز آن است. هنگامي كه ابن سِكّيت از امامرضا(ع) پرسيد: كه چرا خداوند پيامبر اكرم(ص) را با «كلام و خُطَب» برانگيخت؟ حضرت فرمود:
خداوند حضرت محمّد(ص) را زماني برانگيخت كه بر اهل روزگار خطب و كلام چيره بود، پس آن حضرت از جانب خدا «مواعظ و حكمتهايي» آورد كه سخن ايشان را باطل ساخت و بدين وسيله حجّت را بر ايشان تمام گرداند.14
در حديث ياد شده بر اين نكته تأكيد شده كه بهرغم آنكه در زمان بعثت پيامبر مقولات ادبي و زباني مانند اقسام خطبه و شعر رايج بود، پيامبر پندها و حكمتهايي از جانب خداوند آورد. و اين به آن معناست كه ماهيت قرآن و در نتيجه وجه تحدّي و اعجاز آن از سنخ حكمت است نه كلام و خطبه.15
اكنون جاي پرسش است كه دانش و معرفت قرآن از چه ويژگيهايي برخوردار است كه آن را مهمترين وجه تحدّي آن ساخته است؟
از نظر شيخ مجتبي قزويني، علوم و معارف قرآن داراي ويژگيها يا جهات كمالي دهگانهي زير است كه آوردن مثل آن با ويژگيهاي ياد شده در توان هيچكس نيست. اين اوصاف و ويژگيها عبارتند از: 1. اُمّي بودن پيامبر اكرم(ص). 2. جامعيت علوم قرآن كه از نظر تنزيل، نسخهي جمعي و اجمالي عوالم تكوين، و از جنبهي تأويل و تفسير، نسخهي مبسوط و تفصيلي عوالم تكوين از ازل تا ابد است. 3. دارابودن علم و قوانين تشريع. 4. همهگونه خوانندهي قرآن اعم از مؤمن يا كافر، غني يا فقير، متكبر يا متواضع در خواندن قرآن متوجه ميشود كه مشمول بخشي از خطابهاي الهي مانند سرزنش يا نوازش، دلداري يا هشدار، مهر يا قهر و بشارت يا انذار است. 5. اشتمال قرآن بر علم غيب در اخبار به امور تكويني و تشريعي عالم و افعال و حالات بشر گذشته و آينده. 6.به حكم له دعوة الحق (رعد/14)، تمام مقصد و مقصود دعوت قرآن به سوي حق متعال است. 7. جامعيت بياني آيات، كه يك آيه در عين اينكه مثلاً در مقام بيان حال پيامبران و چگونگي دعوت آنها است، در عين حال اندرز و هشدار بوده و بيانگر خصوصيات اخلاقي و رفتاري انسان و در همين حال كه مشتمل بر بيان عالم تكوين است، مشتمل بر بيان عالم تشريع بوده و در همان حال شامل پارهاي از اخبار غيب است. و آنسان كه گوياي حال خواننده و گوينده است، همانسان مايهي تربيت و هدايت انسان است. 8. ويژگي هشتم آنكه برخي از سور و آيات، اجمال يا تفصيل و شرح آيات وسور ديگر با اختلاف تعبير است، مثلاً آنچه در قرآن است در سوره يس آمده است. 9. علوم و معارف گوناگون قرآن به زبان عربي آشكار و با فصاحت (روشني) و بلاغت نازل شده است. 10. علوم و معارف قرآن بدور از اختلاف و تناقض است.16
به نظر ميرسد كه برخي از ويژگيهاي معارف قرآن در كلام شيخ مجتبي قزويني مانند مورد نهم ناظر به جنبههاي بياني معارف قرآن است تا جنبههاي محتوايي، در عين حال نقطهي اختلاف آن با ديدگاه رايج كه فصاحت و بلاغت را وجه اعجاز قرآن ميشمارد، آن است كه در اينجا محتوا و معارف قرآن اصل قرار گرفته و فصاحت و بلاغت جنبهي فرعي پيدا كرده است.
در حقيقت از نظر شيخ مجتبي قزويني، نخستين و مهمترين ويژگي معارف قرآن، ابتناي آن بر دو عنصر عقل و فطرت است. بن مايهي آموزهها، حقايق و مفاهيم اعتقادي و اخلاق قرآن عقلي و فطري است. ماهيت عقلي و فطري اين تعاليم، از يكسو آنها را هميشگي و همهجايي ساخته و از سوي ديگر شيوهي خاصي را در عرضه و آموزش و در نتيجه پذيرش آنها موجب گشته است.
شيوهي قرآن در تبيين معارف و مفاهيم خود، تكيه بر خرد عام انساني، از طريق استدلال عقلي و بيداركردن فطرت آدمي از راه استذكار فطري است. توصيف قرآن به ذكر (آل عمران/58؛ حجر/9) ذكري (ق/8) و تذكرة (طه/3؛ مدثر/54) و تأكيد بر شأن يادآور بودن پيامبر (غاشيه/21) اشاره به همين نكته است. بهياد داريم كه اميرمؤمنان(ع) نيز در تبيين رسالت پيامبر برانگيختن گنجينههاي پنهان عقول و بازيابي و يادآوري معرفت فراموش شده را از شؤون پيامبران دانستهاند.17
در حقيقت تفاوت بنيادين و معجزهگر معارف الهي قرآن با رهاوردها و يافتههاي علمي بشري از همينجا برميخيزد. و درست به سبب همين عقلي و فطري بودن تعاليم است كه قرآن كريم در دعوت به سوي اهداف خود، قاطعيت و صراحت داشته و از رويگرداني مخالفان و كافران، ابراز شگفتي مينمايد. (قمر/2) و قرآن را نشانه و آيتي بسنده ميداند. (عنكبوت/51)
از اوصاف برجستهي قرآن آيه و نشانهي خدا بودن آن است. (بقره/99و252؛ آلعمران/100و 108؛ رعد/1). در احاديث نيز از تجلي خدا در قرآن سخن رفته است.17 آنچه دربارهي معارف عقلي و فطري قرآن گفته شد، در تبيين مفهوم «آيه» و «تجلي» نيز مدد ميرساند. بدينسان كه تجلي خدا در قرآن تجلي به آيات و نشانههاست.19 و آيه بودن قرآن نيز بدان معناست كه از يكسو بيانگر آيات تشريعي (آموزهها و احكام ديني) و از سوي ديگر يادآور آيات تكويني خداست.20
بر بنياد معارف ديني، معرفت خدا، صُنع خدا و موهبتي الهي است كه در نهاد همهي انسانها به وديعه گذاشته شده است. مطالعه در آيات خدا يكي از اسباب تذكر به معرفت فطري است. و قرآن كريم كه شگفتترين آيه و با شكوهترين جلوهگاه خدا است، بزرگترين يادآور معرفت فطري است. و شايد وجه تعبير از قرآن به آيه و بيّنه ـبهجاي معجزهـ در متون ديني براي نشاندادن اين حقيقت است كه خداوند حكيم آدمي را حامل و واجد معرفت خود ساخته، آنگاه موجوداتي را آيات خود قرار داده تا انسانها با مطالعه اين نشانگان به آفريدگار آيات متذكر شوند. پس از آنجا كه رابطه ميان آيه و صاحب آيه (ذوالآيه) رابطهاي قراردادي است، بدون معرفت پيشين به ذوالآيه، نميتوان از نشانه به صاحب نشانه پي برد. به ديگر سخن معرفت آيه فرع بر شناخت فطري و قبلي توحيد است. راستي را براي كسي كه اساسا با امر توقف آشنا نيست، چراغ قرمز چگونه ميتواند علامت ايستادن باشد؟21
جامعيت و كمال قرآن نيز بدان معنا است كه قرآن مجيد تمامي مواد و مصالح علمي رسيدن انسان به فلاح و سعادت فردي و اجتماعي را داراست. قرآن با گسترهي عظيم معارف خود راهكارهاي روابط انسان در چهار حوزهي رابطهي انسان با خدا، با خود، با انسانهاي ديگر و با جهان را تبيين كرده است.
معصومان در احاديث متعدد22 و مفسّران در ذيل آياتي مانند ما فرّطنا في الكتاب من شيء (انعام،6 /38) و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء (نحل،16/89) به جامعيت و كمال قرآن تصريح كردهاند.23
ديگر ويژگي معارف قرآن، حقانيت، درستي و واقعنمايي آموزههاي آن است. اين نكته مفاد آياتي مانند: ذلك الكتاب لاريب فيه (بقره/2) وإنّه لكتاب عزيز لايأتيه الباطل من بين يديه و لامن خلفه (فصّلت، 41/41 ـ 42) است كه مفسّران و دانشمندان اسلامي نيز بدان تصريح كردهاند.24
از اوصاف قرآن حكمت و حكيم است. (قمر/45؛ يس/20) حكمت از نظر واژهشناسي به معناي استواري، اتقان و منع از فساد و جهل است.25 بر اين اساس حكمت قرآن، آموزههاي راستين و مطابق واقع است كه از سويي دچار نقض نميشود، و هيچ كژي در آن راه نمييابد، و از سوي ديگر با روشنگري خود، انسان را در عرصهي عمل از فساد و تباهي بازميدارد و در حوزهي علم و اعتقاد مانع ناداني وي ميگردد.
امين الاسلام طبرسي دربارهي معناي حكيم در آيهي وإنّه في أمّ الكتاب لدينا لعليّ حكيم (زخرف، 43/4)، گفته است كه حكيم يعني مظهر حكمت بالغه، و گفته شده كه قرآن حكيم است يعني بر هر حق و صواب دلالت دارد. بهمنزله انسان حكيم كه جز به حق سخن نميگويد.26
افزون بر همهي اينها تعاليم و حقايق قرآن داراي سطوح و لايههاي معنايي متكثر است كه انديشمندان و خردورزان هر چه در آنها بينديشند و كاوش كنند به تمامي مراتب معارف آن نميرسند. در احاديث از ظهر و بطن قرآن سخن بهميان آمده28 و بر بيپايانبودن شگفتيهاي علمي قرآن تأكيد شده است.29 در حقيقت همگاني بودن و جاودانگي قرآن، مقتضي است كه براي همهي انسانها در هر سطح فكري و عقلاني، هدايتگري و معرفتزايي داشته باشد. از اينروست كه قرآن كريم در عين حال كه خود را مايهي هدايت همه مردم ميخواند (بقره/185؛ آلعمران/138)، فهم پارهاي از آموزههاي خود را ويژهي دانشمندان و خردمندان ميداند (عنكبوت/43؛ رعد/19؛ غافر/54).
بهنظر ميرسد انديشه اعجاز معارفي به شكلي كه از سوي مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني مطرح شده و در آرا و آثار شاگردان ايشان ـبهويژه مرحوم شيخ مجتبي قزوينيـ بازتاب يافته، از نظريههاي ارزشمند در باب اعجاز قرآن است كه درخور مطالعه و بررسي بيشتر است.
1. علاّمه حلي، كشف المراد/484 ـ 485؛ تفتازاني، شرح المقاصد، 5/5؛ جلال الدّين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، نوع 64 بحث اعجاز القرآن.
2. براي نمونه، ر. ك، ابنميثم بحراني، قواعد المرام/132 و 133؛ علامه مجلسي، عيناليقين، 1/486؛ محمد جواد بلاغي، آلاءُالرحمن/11ـ 16؛ ماوَردي، النُّكَت و العيون، 1/32؛ ابن جزي، التسهيل لعلوم التنزيل/881.
3. شيخ مجتبي قزويني، بيان الفرقان، 2/308.
4. شيخ صدوق، التوحيد/224.
5. ابن منظور، لسان العرب، 1/128.
6. بيان الفرقان، 2/124.
7. همان/197.
8. محمد باقر ملكي ميانجي، نگاهي به علوم قرآني/177 و 186.
9. شيخ طبرسي، مجمع البيان، 1 / 74 و 10 / 211؛ وهبه زحيلي، التفسير المنير، 1 / 68.
10. بيان الفرقان/199 و 200.
11. نهجالبلاغه، خطبهي 16.
12. همان، خطبهي 198 و خطبهي 133.
13. ر. ك: محمدرضا حكيمي و همكاران، الحياة،2/69 به بعد؛ محمدباقر موحد ابطحي، جامع الآثار و الاخبار، 1/126 به بعد.
14. كليني، كافي، 1/24، ح20؛ شيخ صدوق، علل الشرايع، 1/122، ح6.
15. نگاهي به علوم قرآني/191.
16. همان/208 ـ 216.
17. نهجالبلاغه، خطبهي 1.
18. همان، خطبهي 147؛ شيخ بهايي، مشرق الشمسين/404؛ زركشي، البرهان في علوم القرآن/452.
19. حسنعلي مرواريد، تنبيهات حول المبدأ و المعاد/91 و 92.
20. ر. ك: علي اكبر رشاد و همكاران، دانشنامهي امام علي(ع)، 1/166 و 167.
21. براي مطالعه در اين زمينه ر. ك: بيان الفرقان/ ؟؛ توحيد الاماميه/ ؟.
22. كافي، 1/59 به بعد؛ فيض كاشاني، الصافي، 1/56 به بعد.
23. شيخ طوسي، التبيان في تفسير القرآن، 6/418، الصافي، 2/118؛ احكام القرآن، 2/246؛ ابن جوزي، زاد المسير في علم التفسير، 4/352.
24. طبرسي، مجمع البيان، 82/1 و 27/2؛ بيضاوي، تفسير بيضاوي، 1/24 و 25.
25. ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، 2/91؛ جوهري، الصحاح، 5/1902.
26. مجمع البيان، 9/67.
27. كافي، 2/598؛ مجلسي، بحار الانوار، 92/78 به بعد.
28. نهجالبلاغه، خطبهي 18.